آیا میتوانیم اثبات کنیم که استغاثه قیمت حقیقی انسان است؟
ما معتقدیم، استغاثه قیمت حقیقی انسان است و میخواهیم این ادعا را ثابت کنیم؛ شاید بپرسید، چطور ممکن است، حالتی به نام استغاثه بتواند معیار سنجش عیار قلبها باشد؟
اصلاً استغاثه چه ربطی به قلب و ارزش قلب هر کسی دارد؟
قبل از هر چیز لازم است بدانیم که آن استغاثهای که به قلب قیمت میدهد، استغاثه و اضطرار برای ظهور منجی موعود است، نه استغاثه و اضطرار برای مسائل روزمره و معمولی.
رسیدن به مقام استغاثه برای امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) مسیر خودش را میطلبد و هر شخصی باید مسیر پر پیچ و خمی را طی کند، تا به این مقام برسد. مسیری پر از چالشها و سختیهای مختلف که معرفت و همت زیادی میطلبد. فرد در این مسیر مثل تکه سنگی که در فشارهای زیاد به الماس تبدیل میشود، قیمتی شده و نرخ بالایی پیدا میکند.
خدا بارها در قرآن اعلام کرده که برای هر چیزی عدد، رقم و اندازه معین کرده و هیچ مخلوقی از این دایره خارج نیست. تمام عالم بر مبنای قوانین ریاضی تنظیم شده و هر چیزی حساب و کتاب خاص خودش را دارد. انسان هم از این قاعده جدا نیست و جزء به جزء وجودش بر اساس حد و اندازههای معین خدا تنظیم شده است. ما به همان اندازه که برای هر بخش از وجودمان تلاش میکنیم، رشد و پیشرفت خواهیم داشت.
وجود ما بخشهای مختلفی دارد، که همگی حد و نهایت مشخصی دارند، به جز بخش الهی و انسانی ما که نامحدود و بینهایت است. قیمت هر انسان هم به میزان رشد و پرورشی که در بخش انسانیاش داشته، بستگی دارد. موضوع اینجاست که این بخش انسانی وجود ما نامحدود و بینهایت است و چگونه رشد دادن آن بسیار مهم و تخصصی است؛ اگر انسان یک مربی و استاد زبردست و کاربلد نداشته باشد، اصلاً نمیتواند ارتقاء پیدا کند و تلف میشود. قطعاً فقط یک مربی که خودش جلوهای از خدا و نامحدود باشد، میتواند این تربیت و هدایت را دست بگیرد، نه هر فرد محدود و معمولی مثل خودمان. خدا از روح خودش در انسان دمید و روح خود را در انسان به امانت گذاشت، تا انسان از این روح الهی مراقبت کند، تکثیرش کند و به مقام جانشینی خدا برسد؛ پس آموزش تخصصی شیوۀ مراقبت و پرورش بخش الهی وجود ما فقط توسط جلوهای از خود خدا ممکن است.
امام هر عصری جلوۀ خدا روی زمین است. در این مسیر هم فقط قلبی که از معشوقهای زمینی کنده شده و توانسته همرنگ و همسو با امام زمانش پیش برود، میتواند به مقام خلیفةاللهی برسد. چنین شخصی میداند که بدون امام و تربیت الهی ایشان نمیتواند قدمی در مسیر توحید بردارد، او میداند که تمام گرهها و رنجهای جهان و مردمش از بیامامی است؛ پس مضطر و جان بر لب میشود و به استغاثۀ امامخواهی میافتد. چنین قلبی چون به معیت امام رسیده، قیمتی همتراز با قیمت قلب امام پیدا میکند؛ پس استغاثه قیمت حقیقی انسان است، زیرا قلب استغاثهکننده همقیمت با قلب امام شده است.
اگر شما هم مشتاقید جزئیات مسیر اثبات این ادعا که استغاثه قیمت حقیقی انسان است را بیاموزید، با ما همراه باشید.
اهمیت ریاضیات در سازماندهی خلقت
به نظر شما ممکن است، اصول ریاضی بتواند ثابت کند که استغاثه قیمت حقیقی انسان است؟ شاید عجیب به نظر برسد، اما پاسخ این سؤال مثبت است.
اغلب ما اینطور فکر میکنیم که موضوعات و حوادث عالم به صورت اتفاقی پیش میروند و نظم و دقت خاصی بر آنها حاکم نیست؛ حتی بارها به شوخی و جدی از کاربرد نداشتن علم ریاضی در زندگیمان شکایت کردهایم، درحالیکه هیچ علمی در عالم به اندازۀ ریاضی و قاعده و قانونهایش در تمام عالم و حتی زندگی ما مؤثر نیست. اصلاً خلقت جهان و آنچه در آن است، بر مبنای ریاضیات و اصول آن شکل گرفته است.
تمام نظام خلقت از خالق و فرماندهاش یعنی خدا تا تمام مخلوقهای ریز و درشتش از یک سری قوانین ریاضی پیروی میکنند، قوانینی که پر از اعداد و اندازههاست. خدا در قرآن تأکید کرده که برای هر چیزی مقدار و اندازهای معین کرده و هیچ تبصره و استثنائی هم برای چیزی قائل نشده است؛ اگر رساله را باز کنیم و صفحاتش را بخوانیم، احکام را مجموعهای از اعداد و ارقام میبینیم که همه چیزش حساب و کتاب دارد. تعداد رکعتها و ذکرهای نماز، احکام مطهرات، احکام حج، آداب خمس و زکات، اصلاً تمام قوانین رساله و حتی دنیای گسترده و معجزهآفرین اذکار هم تابع اعداد و ارقام است؛ تعداد مشخص درهای بهشت و جهنم، تعداد معین مأمورین آنها، تعداد ثابت حملکنندگان عرش و هزاران مثال دیگر نشان میدهند که ریاضی حرف اول را بین علوم عالم میزند؛ حتی تعامل و روابط بین خدا و انسان هم تابع قوانین و اندازههاست، مثل شفاعت، مغفرت و …
پس در مسیر اثبات اینکه استغاثه قیمت حقیقی انسان است؛ ابتدا باید بدانیم که عالم تابع ریاضیات است. حد و اندازهها همه جا وجود دارند و هیچ شیء و وجودی از قاعده و قانونها خارج نیست. انسان هم شیء و وجودی مثل سایر اشیاء و موجودات عالم است؛ پس اعداد و ریاضیات در جزء به جزء خلقت او و وجودش به کار گرفته شده و در سرنوشت او دخیل است.
قانون قضا و قدر
از مجموعه قوانینی که پایۀ استغاثه قیمت حقیقی انسان را تشکیل داده، قانون قضا و قدر است. به طور کلی علم به معنای قاعدهها، اندازهها و فرمولهاست. تمام علومی که در عالم وجود دارند، مثل علوم تجربی، علوم مهندسی، علوم انسانی و سایر علوم در نهایت به مقدار، اندازه، قاعده و قانون مشخصی میرسند؛ اگر در هر کدام از علوم به قاعده و قانونهای آن آشنا نشویم، به باطن آن علم هم راه پیدا نمیکنیم. مهمترین قانونی که بر عالم حاکم است، قانون قضا و قدر است، که در علوم مختلف اسمهای مختلفی دارد. در فیزیک به آن قانون عمل و عکسالعمل میگویند و در فلسفه آن را با نام علت و معلول میشناسند. قانونی که به بهترین شکل توضیح میدهد، که هیچ اتفاقی در عالم بیعلت نیست و هر اتفاقی محصول و نتیجۀ یک علت خاص است. این قانون، اثبات اثر ریاضیات در عالم است.
قانون قضا و قدر بیان میکند که هر اتفاق ریز و درشتی در زندگی ما و تقدیرات ما نتیجۀ اعمال ماست. مسائل اقتصادی، اجتماعی، جسمانی، معنوی و تمام مسائل ما محصول رفتار، اعمال و نیتهای ما هستند. مثل اغلب بیماریهای ما که در اثر بی توجهی ما به سبک زندگی سالم ایجاد میشوند، مثل دنداندردی که در اثر رعایت نکردن بهداشت ایجاد میشود، یا سرطانی که در اثر تغذیۀ ناسالم ایجاد میشود. اتفاقهای خوب هم در نتیجۀ اعمال، رفتار و نیتهای خوب ما رقم میخورند، مثل موفقیت دانشآموزی که سالها برای قبولی در کنکور تلاش کرده است؛ پس هر قضا و تقدیری در نتیجۀ قَدَر و اندازۀ اعمال خود فرد برای او مقدر میشود.
قرآن هم به فهم ما از ریاضیات خلقت تأکید کرده است؛ اصلاً اگر دینی نتواند ریاضیات عالم را بهخوبی تعریف و تبیین کند و برای هر چیزی اندازه و مقدار مشخصی نداشته باشد، دینی باطل است. دین حقیقی پاسخگوی تمام نیازهای دنیوی و آخرتی بشر است، همینطور برای هر موضوع و مسئلهای حد و حدود و اندازه مشخص کرده است.
دلیل آنکه اسلام به فرقههای محتلف تجزیه شد، این بود که دین به دست کسانی افتاد که هیچ نوع فهم ریاضی از دین و انسان نداشتند. آنها فهم قضا و قدر را نادیده گرفتند و بر اساس فهم ناقص و بیپایۀ خودشان دینسازی کردند.
ساختار وجود انسان
ما در مقدمه ادعا کردیم که استغاثه قیمت حقیقی انسان است؛ پس لازم است که در مورد قیمت انسان و عواملی که قیمت او را مشخص میکنند، بیشتر بدانیم. گفتیم هر مخلوقی در عالم قدر و قیمتی دارد، انسان هم مخلوق خداست و از این قاعده جدا نیست. همانطور که اشیاء، گیاهان، حیوانات و فرشتهها قیمت و نرخ معینی دارند، انسان هم قیمت خاص خودش را دارد.
انسان موجودی پیچیده است، که وجودش از بخشها و مرتبههای متفاوتی تشکیل شده است. وجود انسان به دو بخش ماده و ماوراء ماده تقسیم میشود. بخش ماوراء ماده همان نفْس ماست، که به آن قلب، دل یا روح هم میگویند. برای درک اینکه استغاثه قیمت حقیقی انسان است، لازم است نفْس انسان را بشناسیم. بخش اصلی وجود ما نفْس ماست، که از 5 مرتبه یا بخش تشکیل شده است:
- بخشی از وجود انسان اشتراکهایی با اشیاء و اجسام جامد دارد و به آنها علاقمند است. مثلاً انسان به جامدهایی مثل پول، خانه، ماشین، طلا و . . . تمایل دارد. به این مرتبه از وجود انسان که به چنین کمالهایی علاقمند است، بخش جمادی میگویند.
- بخش دیگری از وجود انسان ویژگیهای مشترکی با گیاهان دارد. مثلاً قدرت تولید مثل، تغذیه، علاقه به زیبایی چهره و تناسب اندام و . . . در نفْس انسان مثل گیاهان است و با گیاهان مشترک است. این بخش از وجود انسان را بخش گیاهی او میگویند.
- بخش بعدی وجود ما بخش حیوانی است، که ویژگیها، قدرتها و تمایلهایی مشترک با حیوانات دارد. ما به جنس مخالف کشش داریم، اهل تشکیل خانواده و جامعه هستیم، حکومت و ارتش تشکیل میدهیم، شهوتهای گوناگون داریم، اهل کار و تفریح هستیم.
- بخش چهارم وجود ما عقلگراست. این بخش به دانشها و فنون مختلف گرایش دارد و محور عقل و دانش است. انسان در این بخش با فرشتهها مشترک است و مثل آنهاست. به این بخش وجودی ما بخش عقلانی یا فرشتهای میگویند.
- بخش پنجم که بالاترین بخش وجود انسان است، از تمام بخشها رفیعتر و ارزشمندتر است. این بخش که بخش انسانی و الهی ماست و آن را «فوق عقل» مینامنیم، بخشی است که به خدا گرایش دارد و فقط با او آرام میگیرد. ارتباط و فهم ما از جهان غیب و هرگونه ارتباط ما با عالم غیب مربوط به این بخش است. لذتهای معنوی و رشد انسانی ما هم مربوط به این بخش است.
پس نفْس انسان مجموعهای از این 5 بخش مختلف است، که هر کدام شأن و مرتبهای دارند و تمایلها و معشوقهای خاص خود را دارند.
جایگاه ریاضیات در هر کدام از بخشهای وجود انسان
شاید تا اینجا که با بخشهای مختلف وجود انسان آشنا شدیم و جرقهای از فهم استغاثه قیمت حقیقی انسان در ذهنمان زده شد، بتوانیم پایههای این مفهوم که استغاثه قیمت حقیقی انسان است را در ذهنمان بنا کنیم.
هرقدر که ما به هر کدام از بخشهای وجودیمان بیشتر بها بدهیم و به پرورش آن مشغول شویم، در همان بخش رشد خوبی به دست میآوریم. گفتیم قانون قضا و قدر هم این موضوع را برای ما ثابت کرده که هر چه بکاریم، درو میکنیم، نه بیشتر.
در تمام بخشهای وجودی ما قدرها و اندازهها حاکمند و همه چیز حساب و کتاب ریاضی دارد. هر چیزی حد و حدود مشخص دارد و اندازهای از هر کمال را به دست میآوریم، که برای آن تلاش کرده باشیم؛ مثلاً هر قدر تلاش و پشتکار فردی بیشتر باشد، روزی بیشتری کسب میکند؛ یا هر شاگردی که درس بیشتری بخواند، نمرات بیشتری کسب میکند؛ هرکس توجه بیشتری به تغذیه و ورزش داشته باشد، سالمتر و خوشاندامتر است. اگر دقت کنیم، ریاضیات در ریز جزئیات هر بخش دخالت دارد؛ مثلاً مقدار کالری مورد نیاز بدن هر فرد در روز، مقدار خاص و ثابتی است و اگر میزان کالری مصرفی ما در روز بیشتر از آن عدد شود، بدن آن را انباشته کرده و به چربی تبدیل میکند.
این ریاضیات دقیق در بخش الهی وجود ما هم جریان دارد و چون شأن انسانی ما مربوط به خداست و خداوند بی نهایت است، کمالهای انسانی و الهی ما هم حد و اندازه ندارند. خدا در زمان خلقت ما از روح خودش در ما دمیده، همۀ ما صاحب روح خدا و روحالله هستیم. او بی نهایت است و هیچ حد و اندازهای نمیتوانیم برای او تصور کنیم، پس بخش الهی وجود ما هم پر از بی نهایت است، لذت بی نهایت، قدرت بی نهایت، علم بی نهایت، هستی بی نهایت و کمال بی نهایت.
برآورد و تخمین قیمت انسان
گفتیم هر کدام از بخشهای وجودی ما کششها و تمایلهای خاص خودش را دارد، که اصطلاحاً به آنها معشوقهای آن بخش میگوییم؛ در واقع هر چیزی که به آن عشق بورزیم و آن را دوست داشته باشیم، معشوق ما محسوب میشود. این معشوقها هر چیزی میتوانند باشند، از سادهترین چیز مثل یک وسیلۀ شخصی محبوب تا بزرگترین وجود عالم یعنی خداوند. برای مثال شهوت قدرت یا علاقه به جنس مخالف معشوق بخش حیوانی ماست، یا علم و دانش معشوق بخش عقلی ماست. معشوق بخش انسانی ما خدا و جلوههای خداست، که بینهایت بزرگ است.
قیمت هر انسانی به قلب اوست و قیمت هر قلبی به معشوق اوست؛ یعنی هر معشوقی که در قلب انسان از همه پررنگتر و بزرگتر بود، قیمت انسان را معلوم میکند. ما در تمام بخشهای وجودمان موضوع بلوغ را داریم. هر بخشی که به بلوغ برسد، نیازهای خاص خود را طلب میکند، مثل نیازهای جنسی که فقط بعد از بلوغ جنسی در فرد ایجاد میشوند، یا نیازها و کششهای علمی که بعد از بلوغ عقلی فرد در او پدیدار میشوند. بسیاری از ما ممکن است به علم و دانش علاقهای نداشته باشیم، اما ترجیح بدهیم ساعتها به کار و تلاش مشغول باشیم، تا درآمد بیشتری کسب کنیم. این موضوع به این معناست که بخش عقلی ما هنوز بلوغ نیافته که کشش و تمایلی به علم و معرفت ندارد، اما بخش جمادی بالغ شده که به ثروت علاقه دارد.
تا زمانی که بخش انسانی ما بالغ نشود، دلتنگ خدا نمیشویم و ذوق و کششی برای همنشینی با او نداریم. نشانههای بلوغ انسانی آن است که ما بیقرار و دلتنگ خدا، اهل بیت (علیهمالسلام) ، مسجد، حرم، قرآن و سایر لذتهای معنوی میشویم و به آنها کشش داریم. فقط کسی هوس این لذتها به دلش میافتد که نشانههای بلوغ انسانی در او بروز کرده باشد.
خوب است بدانیم بلوغ هر کدام از بخشها به سن افراد ربط چندانی ندارد، بلکه به تغذیۀ فرد در هر کدام از بخشها مربوط است؛ مثلاً بلوغ جنسی کودکان غرب به هفت سال رسیده، زیرا آزادیهای جنسی خوراک جنسی فراوانی به آنها میدهد. این خوراکها آنها را دچار بلوغ زودرس میکند. همانطور که تغذیۀ خوراکی افراد هم در بلوغ آنها مؤثر است، محیط زندگی هم در بلوغ افراد نقش مهمی دارد، روابط و حتی شرایط آب و هوایی هم در زمان بلوغ تأثیرگذارند.
بلوغ انسانی افراد هم تابع تغذیۀ فکری و تربیتی افراد است. هرقدر خوراک فکری و معنوی درست و مهندسی شدهای به فرد برسد، مراقبتهای جسمی درستی صورت بگیرد و انسان در فضاهای مناسبتری قرار بگیرد، بلوغ انسانی او سریعتر و صحیحتر پیش میرود.
گفتیم خدا برای هر چیزی حدی قرار داده و حد انسان هم عشق به بی نهایت است. بی نهایت هم خداست و هر کسی به میزان عشقی که به خدا دارد، انسان است. اصلاً این معشوق بی نهایت یعنی خدا آنقدر بزرگ است که اساساً انسان نمیتواند معشوق دیگری داشته باشد. اگر وقت و قلب انسان صرف معشوقهای پایینتر شود، حتی اگر بهترین تواناییها را از خودش ارائه بدهد، نهایتاً میتواند یک شیء خوب، یک گیاه خوب، یک حیوان خوب و حتی یک فرشتۀ خوب باشد، نه یک انسان خوب. پس با فهم این موضوع که قیمت هر انسانی قلب او و معشوقهای درون قلب او هستند، مسیر اثبات اینکه استغاثه قیمت حقیقی انسان است را پیش میبریم. استغاثه قیمت حقیقی انسان بلوغ یافتهای است که معشوق بخش انسانیاش را پیدا کرده است.
بررسی نیاز جدی ما به مربی برای قیمتی شدن
در خلال توضیح استغاثه قیمت حقیقی انسان، گفتیم که بلوغ انسانی افراد و میزان عشق افراد به خدا انسان را قیمتی میکند، اما در این مسیر با بحران مهمی مواجه میشویم. موضوع اینجاست که خدا بی نهایت است و به راحتی نمیشود پیدایش کرد، او را دید، بوسید و بغلش کرد. ذات خدا برای انسان قابل فهم و رؤیت نیست که بتوانیم مسیر شباهت به او را طی کنیم، اما قطعاً او ما را به حال خودمان رها نکرده و یک جلوۀ کامل از خودش برای ما فرستاده تا بتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم. در قرآن از جلوۀ کامل، نماینده و جانشین خدا در زمین با دو اصطلاح «خلیفةالله» و «مثل أعلی» سخن به میان آمده است.
اگر کسی در مسیر رشد انسانی و رسیدن به هدف خلقت قرار گرفت، نباید نگران و ناراحت باشد که راهی برای ارتباط با این خدای بی نهایت و دستنیافتنی وجود ندارد؛ زیرا خدا بالاترین جلوۀ خودش را برای ما فرستاده که جلوه ای از خدایی شدن را به عینه ببینیم و او را الگوی خود در مسیر خدایی شدن قرار دهیم. ما هر رفتار و واکنشی با این جلوۀ خدا داشته باشیم، مستقیماً در حال تبادل آن با خدا هستیم؛ اگرچه خدا بینهایت است، اما از وجود و کلام خودش جلوه ای را به ما بخشیده، تا بتوانیم با راهنمایی و الگوگیری از این جلوه و مظهر به او که بی نهایت است، برسیم. این جلوۀ خدا، حجت خدا، خلیفةالله و مثل أعلی همان امام معصوم در هر عصر و زمان است.
هیچ کسی نمیتواند به تنهایی و سرخود راه سخت و پر پیچ و خم شباهت به خدا را طی کند. ما نیاز به یک مربی و استاد حاذق و راهبلد داریم که از جنس خود خدا باشد، شاهراهها و بیراهههای این مسیر را بشناسد و مورد تأیید خدا باشد.
امام هر عصر همان متخصص معصومی است که خدا برای ما فرستاده تا بتوانیم به او متصل شده و شبیهش شویم، تا در مسیر شباهت به خدا پیش برویم و جانشین خدا روی زمین شویم؛ اصلاً بدون این مربی نمیشود راه را پیدا کرد و به بنبست میخوریم. ما فقط با راهنمایی یک مربی که خودش به کمال بی نهایت رسیده و ظرفیت بی نهایت دارد، میتوانیم به بی نهایت برسیم.
نقش بلوغ انسانی افراد در تاریخ اسلام
حالا که با قیمتهای مختلف انسانها آشنا شدیم، به نظر شما چرا استغاثه قیمت حقیقی انسان است؟ برای فهم بهتر این موضوع باید به تاریخ اسلام سفر کنیم و در 250 سال مهجوریت ائمه (علیهمالسلام) و حدود 12 قرن غربت و غیبت امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) تفکر کنیم. این تدبر در تاریخ به ما کمک میکند که نقش بلوغ انسانی افراد را در آنچه بر تاریخ تشیع گذشت، متوجه شویم و بهتر درک کنیم که چرا استغاثه قیمت حقیقی انسان است.
رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) از دنیا رفتند و عمر 250 سالۀ امامت اهل بیت (علیهمالسلام) شروع شد، اما آیا امامی که حمایت، اعتماد، وفا و تبعیت مردم زمانش را نداشته باشد، میتواند حکومت و سلسلۀ تربیتیاش را آنطور که میخواهد و میتواند پیش ببرد؟ 13 امام معصوم (علیهمالسلام) قربانی مدیریت نادرست معشوقها در مردم عصرشان شدند.
خداوند در آیه 24 سوره توبه[1] روش اولویتبندی درست معشوقها را به مردم آموزش داده است. او گفته که شما باید 3 معشوق به نامهای خدا، اهل بیت (علیهمالسلام) و جهاد را بر 8 معشوق دیگر یعنی والدین، فرزند، همسر، خواهر و برادر، اقوام، اموال و منزلتان اولویت بدهید؛ چنانچه کسی نتواند این مدیریت و اولویتبندی را بهدرستی انجام بدهد، به تعبیر قرآن «فاسق» است.
تاریخ شیعه به ما میآموزد که اهل بیت (علیهمالسلام) در مهجوریت و ظلم زندگی کردند؛ زیرا مردم مصداق فاسق در این آیه بودند، آنها یا نخواستند یا نتوانستند که 3 معشوق برتر را بر 8 معشوق دیگر اولویت بدهند؛ البته این ماجرا هنوز تمام نشده و این فسق همواره در حال تکرار است. مردم هنوز هم دنیا را به امامشان ترجیح میدهند و حدود 1200 سال تنهایی و آوارگی را برای آخرین بازماندۀ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله و سلم) رقم زدهاند.
راهکار آنکه ما از فسق خارج شویم، این است که امام را به سایر معشوقهای دنیاییمان ترجیح بدهیم، یعنی اثبات کنیم که حاضریم، تمام امکانات و معشوقهایمان را در راه ظهور امام به کار بگیریم و در صورت لزوم آنها را فدای آمدن امام کنیم. تا زمانی که از فسق خارج نشویم و اولویتبندی معشوقها را بهدرستی انجام ندهیم، نمیتوانیم بالاترین قیمت را برای قلبمان رقم بزنیم. مشکل قرنها بیامامی شیعه آن است که بخش انسانی مردم بالغ نشده و آنها مشغول پرورش و تقویت دنیا و بخشهای پایینتر وجودشان هستند.
استغاثه قیمت حقیقی انسان
استغاثه قیمت حقیقی انسان است؛ زیرا قلب انسان وقتی به استغاثه میافتد، که بهترین چینش معشوقها را پیدا کرده باشد. چنین قلبی فهمیده که برای رسیدن به مقام جانشینی خدا، نمیتواند بدون امام و مربی پیش برود. این فرد تمام تلاشش را میکند که به امامش ملحق شود و به او شبیه شود، تا بتواند خلیفةالله شود.
در مسیر شباهت به امام و ملحق شدن به ایشان سختیها و آزمونهای فراوانی وجود دارد. در این راه با چالشها و رنجهایی از رنگ چالشهای امام مواجه میشویم. شخص در این مسیر باید همرنگ با امام شود و دردهای امام را درد خود بداند و با آنها دست و پنجه نرم کند.
تمام مردم عالم فرزندان امام هستند و امام با دردها و رنجهای هر کدام از آنها رنج میکشند. امام با رنج کودکان غزه، بیمارها، فقرا، اسیران، بیپناهها، گرسنگان و تمام مظلومین عالم رنج میکشند. کسی که توانسته قلب خود را از تشویشهای شخصی تخلیه کند و با امام همدغدغه شود، با تمام این دردها درد میکشد. او مدام خودش را جای این افراد میگذارد و همین تمرین باعث میشود که مفهوم اضطرار برای منجی را درک کند.
مهمترین موضوع آن است که انسان متوجه نبود امام بشود و بداند تمام رنجهای مادی و معنوی از نبود امام است. در این صورت است که چنین شخصی در نبود امام، یعنی در فقدان آن مربی و استادی که میتواند او را به تربیت الهی برساند، جان به لبش آمده و مستأصل شده است. او مضطر و مشوش شده که مبادا به تربیت انسانی توسط امام نرسد، به غیب راه پیدا نکند، در حد یک حیوان، یک جسم جامد مثل سنگ، یک حیوان یا حتی یک فرشته بماند و یک سطح حقیر از زندگی را ادامه بدهد. او میترسد که به مقام انسان کامل نرسد، فاسد شود و بمیرد.
چنین شخصی از همه گریزان میشود و مثل مادری که بالای پیکر نیمه جان کودکش ایستاده، کسی که پشت در اتاق عمل منتظر خبر مرگ یا زندگی عزیزش مانده یا کودکی که در بیابان گم شده، به استغاثه و اضطرار برای احتیاج به امام میافتد. استغاثه قیمت حقیقی انسان است؛ زیرا قلبی که به استغاثه میافتد، با امامش یکرنگ و همسو شده است. قلب امام گرانقیمتترین قلب عالم است؛ زیرا ایشان جلوۀ خدا و حجت خدا روی زمین هستند. فقط قلبی میتواند با قلب امام یکی شود و به استغاثه بیفتد، که پاک شده و تنها 3 معشوق اصلی در آن جای دارند. استغاثه قیمت حقیقی انسان در حال تکاملی است، که فهمیده بدون امام نمیشود زندگی کرد؛ پس باید قلب را در شأن امام آماده و تخلیه کرد.
[1] قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ. (قرآن کریم، سوره توبه، آیه 24)